تاتسویا ایگوچی، یک جنایتکار افسانه ای که از او به عنوان "سگ دیوانه کومایی" می ترسید، از بازداشت نوجوانان آزاد شد. او زندگی جدیدی را با کار در یک رستوران یاکینیکو (گوشت کبابی) به نام "سانروی" آغاز می کند که در دورتر از زادگاهش و تحت مراقبت عمو و عمه اش قرار دارد. با این حال، تاتسویا تحت آزمایش است، و اگر او وارد مبارزه دیگری شود، او بیرون است. در مقابل او کانام آبه، معاون باند دوچرخه سواری "زنجین کیریهیتو" ظاهر می شود. این برخورد نشانه آغاز سفر شدید تاتسویا به سمت توانبخشی است. همانطور که او با درگیریهای گروهی روبرو میشود، دوستیها و پیوندهای جدیدی با همراهان و خانوادهاش شکل میدهد، مسیری که تاتسویا باید طی کند تا از آنچه برای او مهم است، باز شود.