روزی روزگاری، پادشاه اژدها گذرگاه چنتانگ را زیر آب برد تا نژا را مجبور به تسلیم کند. نژا برای نجات جانش تصمیم گرفت که فرم بدنیاش را از بین ببرد و روحش ناچار شد برای یافتن امیدی برای بقا وارد بتکده لینگ لانگ شود. لی جینگ، که نمیتوانست گمراهی نژا را تماشا کند، به او پیوست. آنها یکی پس از دیگری با توهماتی روبهرو شدند که دشمنانی در کمینشان بودند. پدر و پسر در کنار هم قرار گرفتند و در نهایت اختلافاتشان را حل کردند و با هم متحد شدند تا پادشاه اژدها را شکست دهند.