سبحاتین که به غیر دوستانه بودن معروف است، سرانجام به محله ای که در آن بزرگ شده بود باز می گردد. با بازگشت سبحاتین به محله، او به فکر باز کردن مشاغل زیادی برای همه سران محله خود می شود. سبحاتین که تسلیم سرنوشت خود شده است، معتقد است که شانس او به لطف یاپراک که در همسایگی ملاقات کرده است، بازگشته است.